دوست

کوتاه مفید خواندنی

دوست

کوتاه مفید خواندنی

غروبی سرد

یاد دارم در غروبی سرد سرد  

 

می گذشت از کوچه ما دوره گرد 

 

داد میزد : کهنه قالی میخرم  

 

دست دوم جنس عالی میخرم  

 

کاسه و ظرف سفالی میخرم  

 

گرنداری کوزه خالی میخرم  

 

اشک در چشمان بابا حلقه بست 

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست 

 

اول ماه است و نان درسفره نیست  

 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟ 

 

بوی نان تازه هوشش برده بود 

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود 

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید 

 

گفت : آقا سفره خالی میخرید؟.........  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
PaRi یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 http://magicgirl.blogsky.com

قشنگ بود...
...و غم انگیز...

سلام مرسی که سر زدی و نظر دادی

علی یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:11 http://www.alone-man.blogsky.com/

آقا دمت گرم خیلی جالب بود

خیلی مخلصیم .مال شماکه خیلی خیلی بهتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد