گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت
و الی آخر
اینم آپدیت شعر مرا چوزاد مادر
گویند مرا چو زاد مادر
روی کاناپه لمیدن آموخت
شبها بر تلویزیون تا صبح
بنشست سریال دیدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست مالید
تا شیوه خوشکلیدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح
آیین چروک چیدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار
همواره طلا خریدن آموخت
با قوم خودش همیشه پیوند
از قوم شوهر بریدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب و روز
از پیک مدد رسیدن آموخت
پای تلفن دو ساعت ونیم
گل گفتن و گل شنیدن آموخت
بابام چو بیامد از سر کار
بیماری و قد خمیدن آموخت