همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا!
به سوی آنجا که بتوانی انسان تر باش
و از آنچه که هستی و هستند
فاصله بگیری! این رسالت دائمی توست
از انسانها غمی به دل نگیر.
زیرا خود غمگینند.
با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود،
به عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند.
پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشته باشند
من تورادوست دارم
تودیگری را...
دیگری مرا...
و چنین است که ما تنهاییم...
این رنج است و زندگی یعنی این...
دستم بـه سمـت ِ تلفُـن مـیرود وبـاز میگـردد
چـون کودکـی که به او گفتهاند
شیرینـی روی میـز“مــال مهمانهـاست”
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر" فقط یه شوخی بود"
و یک کم کنجکاوی پشت "همینجوری پرسیدم"
وقدری احساسات پشت " به من چه اصلا"
و مقداری خرد پشت "نمیدوم چی بگم "
و اندکی درد پشت " اشکال نداره" هست ....