دوست

کوتاه مفید خواندنی

دوست

کوتاه مفید خواندنی

زندونی


دانلودآهنگ بسیار زیبای زندونی 

 

           اجرا : حسین زمان




کجایی که تنهایی و بی کسی
با من اشنا کرده حسه غم و
ببین داغ دوری از اغوش تو
به زانو در اورده احساسم و
همه فکر و ذهنم شدی و هنوز
داره اب می شه دلم پای تو
ببین قفل لبهای من وا شده
من و قصه گو کرده چشمای تو
خیالم و از عم دلواپسی
تا رویای بوسیدنت میبرم
سکوت شب و گریه پر می کنه
شبای که از خواب تو می پرم
نشد قسمت باشی و پیش تو
به لبخند هر روزت عادت کنم
من و محو چشمای مست کنی
تو رو مثل کعبه عبادت کنم
من این کنج زندون ماتم زده
تو بیرون از این جا تو رویای من
من این گوشه جای تو غم می خورم
تو بیرون از این میله هاغ جای من
دارم تو هوای تو پر میزنم
داری غصه هام و نفس می کشی
به یادت رها می شم از این قفس
تو از غصه ی من نقس می کشی
از این شهر خاکستری دلخورم
از این بغض پیچیده تو لحظه هام
تو این روزهای پر از بی کسی
تو تنها تنها تو موندی برام
نباید چشمامون از عشق تر بشه
به خشکی این شهر بر می خوره
هنوزم یکی تو ی پس کوچه ها
داره عاشقی ها رو سر می کنه



سه وقت

توی سه وقت دعا براورده میشه 

 

وقت اذان 

 

وقتی که بارون می باره 

 

وقتی که دلت میشکنه 

 

من وقت اذان زیر بارون دعاکردم هیچوقت دلت نشکنه..

دل نوشته

دل نوشته های دختران مجرد :   

 

 

 

 

ادامه مطلب ...

فراموش

فراموش کردن  

                 دوستان بزرگ 

 

بی احترامی 

                 به قانون خاطره هاست 

 

ارادت ما را  

              هر روز در 

 

سررسیدتان تیک بزنید 

چه زود

چه زود پوساندیم نهال زندگیمان را؟

با

با قلبی از عشق


با خطـــــــــــــی از حریر محبت


باجمله کوتاه


در خطـــــــی صاف


بر روی یک برگ کهنه از یاس


مینویسم « همیشه بیادتم»

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر   که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژده‌ی نوروز میدهد ما را   شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است   بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم   درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
میان آتشم و هیچگاه نمیسوزم   همان بر سرم از جور آسمان شرریست
علامت خطر است این قبای خون آلود   هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد   بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا   ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت   که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه   ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد   صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند   که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین   بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش   که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی   سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

ساعت شنی

عشق مانند یک ساعت شنی است


که هرچه در مغز است به درون قلب می ریزد . . .

پدر

ارزش پدر پس از مرگش معلوم میشود


و ارزش نمک پس از تمام شدن . .

اربابی

میگن دوره اربابی تموم شده


پس تو اهل کدوم تباری که ما هنوز غلامتیم !؟

جاگذاشته ام

جاگذاشته ام دلی


هرکه یافت


مژدگانی اش تمام  “زندگی ام” . . .