تولد انسان همانند روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن
بنگر در این فاصله چه کردی
گرما بخشیدی ؟
یا سوزاندی
آرزو سرابی است که اگر نابود شود ، همه از تشنگی خواهند مرد
از بس خوابت را دیده ام دیگر نمی گویم “خوابم میآید”
میگویم “یـــــــارم میآید” وعده ی ما همان رویای همیشگی
ترا در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
ترا در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه ی یک جرعه خدا
دوستت می دارم