دیرگاهی است که تنها شده ام قصه غربت غمها شده ام
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام ،
دیگر آیین زمن بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام ،
من که بی تاب شقایق بودم. همدم سردی یخ ها شده ام،
کاش چشمان مرا خاک کنید، تا نبینم که چه تنها شده ام